Sunday, July 24, 2011

با توجه به فيلتر شدن بلاگ اسپات وبلاگ به آدرس زير انتقال يافت
http://asameni.blogfa.com/

Friday, April 2, 2010

Abstract of my thesis(M.A).

Literature in general and poetry in specific are two major and highly influential elements in and over the structure of our ancient culture that get much credit as valuable sources for social studies. Poetic role, especially by the beginning of Constitution Revolution in Iran in 1906, reaches to a cutting edge and undergoes radical changes. Social themes get remarkable importance and poets extensively appeal to the masses and stop practicing aristocratic literature. Their poetry commits to convey the message of revolution, puts striking impact on its advancement, and is inspired by it in turn. Poets in their poetry attend to new thematic values of their own society like patriotism, liberty, establishment of parliamentary act, and social justice and avoid praising kings through panegyric poetry.

War literature and poetry is one of the sub-branches of social poetry to which poets over a span of 73 years between the out set of Constitution revolution and the occurrence of Islamic Revolution in 1979 paid much attention. It was especially due to the fact that in this interval time, two world wars respectively world war, I (1914 – 1918) and world war, II (1939 -1945) took place and Iran unwillingly was indulged in them and suffered its subsequent calamities. However, this attention during the First World War was of greater sensitivity because the people had already gained victory in their revolution and thus, had developed in themselves a spirit of highly anti - absolutism and anti – foreign national intruder.

The fact that war is one of the most effecting social phenomena in any human society or to put it in other words it creates the history, well confirms the relevance of this study.

The present research tries firstly, to zero in on understanding the social effects of war and its problems in Iran in works of war poetry and to investigate the role of poets and their thoughts related to society, and secondly, to deal with the sociology of war poetry between the above mentioned revolutions.

Tuesday, February 2, 2010

مسخره ترین سوالات

شرکت بريتيش تله کام ليستي از احمقانه ترين سوالاتي را که کاربران کامپيوتري يا اينترنتي اين شرکت ارتباطي از مشاوران آنها پرسيده اند منتشر کرد. به نوشته پايگاه اينترنتي روزنامه مترو برخي از اين سوالات آنقدر خنده دار است که حتي خود سوال کنندگان پس از فهميدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف کرده اند. ليست احمقانه ترين سوالات IT که از مشاوران شرکت BT انگلستان پرسيده شده به شرح زير است:

1- کاربر: کامپيوتر مي گويد هر کليدي را (any keys) فشار دهيد اما من نمي توانم دکمه any را روي کيبوردم پيدا کنم.

2- کاربر: من نمي توانم کانال هاي تلويزيون را با مونيتورم عوض کنم.

3- کاربر: من با يک نفر در اينترنت آشنا شدم مي توانيد شماره تلفن او را براي من پيدا کنيد.

4- کاربر: اينترنت من کار نمي کند؟

مشاور: مودم را وصل کرده ايد ، همه سيم هاي کامپيوتر را چک کرده ايد؟

کاربر: نه الان فقط مانيتور جلوي من است هنوز کامپيوتر و مودم را از جعبه در نياورده ام!

5- کاربر: پسر 14 ساله من براي کامپيوتر رمز گذاشته و حالا من نمي توانم وارد آن شوم.

مشاور: رمز آن را فراموش کرده؟

کاربر: نه آن را به من نمي گويد چون با من لج کرده

6- مشاور: لطفا روي My Computer ،کليک کنيد.

کاربر: من فقط کامپيوتر خودم را دارم کامپيوتر شما پيش من نيست.

7- مشاور: مشکل شما به خاطر نرم افزار اسپاي ويري است که روي دستگاهتان نصب شده(اسپاي در انگليسي به معني جاسوس است)

کاربر: اسپاي!؟ ببينم يعني او مي تواند از داخل مانيتور وقتي لباس عوض مي کنم من را ببيند؟

8- کاربر: ماوس پد من سيم ندارد!

مشاور: من فکر کنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نيست سيمي داشته باشد.

کاربر: پس چگونه مي تواند ماوس را پيدا کند؟ يعني وايرلس است؟

در يک مورد ديگر نيز مرکز مشاوره مايکروسافت در انگليس ليستي از سوال هاي ابلهانه مشتريانش را اينگونه منتشر کرده است.

مرکز مشاوره: چه نوع کامپيوتري داريد؟

مشتري: يک کامپيوتر سفيد

مرکز : روي آيکن My Computer در سمت چپ صفحه کليک کن.

مشتري : سمت چپ شما يا سمت چپ من؟

مرکز : روز خوش، چه کمکي از من برمياد؟

مشتري : سلام... من نمي تونم پرينت کنم.

مرکز : ميشه لطفاً روي Start کليک کنيد و...

مشتري : گوش کن رفيق؛ براي من اصطلاحات فني نيار! من بيل گيتس نيستم، لعنتي!

مشتري : سلام، عصرتون بخير، من مارتا هستم، نمي تونم پرينت بگيرم. هر دفعه سعي مي کنم ميگه : «نمي تونم پرينتر رو پيدا کنم» من حتي پرينتر رو بلند کردم و جلوي مانيتور گذاشتم ، اماکامپيوتر هنوز ميگه نمي تونه پيداش کنه

مشتري : من توي پرينت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم...

مرکز : آيا شما پرينتر رنگي داريد؟

مشتري : نه.

مرکز : الآن روي مانيتورتون چيه خانوم؟

مشتري : يه خرس Teddy که دوستم از سوپرمارکت برام خريده. مرکز : و الآن F8 رو بزنين.

مشتري : کار نمي کنه..

مرکز : دقيقاً چه کار کردين؟

مشتري : من کليد F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتيد، ولي هيچ اتفاقي نمي افته...

مشتري : کيبورد من ديگه کار نمي کنه.

مرکز : مطمئنيد که به کامپيوترتون وصله؟

مشتري : نه، من نمي تونم پشت کامپيوتر برم.

مرکز : کيبوردتون رو برداريد و 10 قدم به عقب بريد.

مشتري : باشه.

مرکز : کيبورد با شما اومد؟

مشتري : بله

مرکز : اين يعني کيبورد وصل نيست. کيبورد ديگه اي اونجا نيست؟

مشتري : چرا، يکي ديگه اينجا هست. اوه... اون يکي کار مي کنه!

مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.

مشتري : اون 7 هم با حروف بزرگه؟

مرکز : شما مطمئنيد رمز درست رو به کار برديد؟

مشتري : بله مطمئنم. من ديدم همکارم اين کار رو کرد.

مرکز : ميشه به من بگيد رمز عبور چي بود؟

مشتري : پنج تا ستاره.

مرکز : چه برنامه آنتي ويروسي استفاده مي کنيد؟

مشتري : Netscape

مرکز : اون برنامه آنتي ويروس نيست.

مشتري : اوه، ببخشيد... Internet Explorer

مشتري : من يک مشکل بزرگ دارم. يکي از دوستام يک Screensaver روي کامپيوترم گذاشته، ولي هربار که ماوس رو حرکت ميدم، غيب ميشه!

مرکز : مرکز خدمات شرکت مايکروسافت، مي تونم کمکتون کنم؟

مشتري : عصرتون بخير! من بيش از 4 ساعت براي شما صبر کردم. ميشه لطفاً بگيد چقدر طول ميکشه قبل از اينکه بتونين کمکم کنيد؟

مرکز : آآه..؟ ببخشيد، من متوجه مشکلتون نشدم؟

مشتري : من داشتم تويWord کار مي کردم و دکمه Help رو کليک کردم بيش از 4 ساعت قبل. ميشه بگيد کي بالاخره کمکم مي کنيد؟ مرکز : چه کمکي از من برمياد؟

مشتري : من دارم اولين ايميلم رو مي نويسم.

مرکز : خوب، و چه مشکلي وجود داره؟

مشتري : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوري دورش دايره بذارم؟

خدایا چرا من ؟

آرتور اش

قهرمان افسانه ای تنیس

هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.

طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"

آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:

در سر تا سر دنیا

بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند

و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند

پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.

و دو نفر به مسابقات نهایی.

وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"

و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟

Monday, February 1, 2010

پیپ گم شده استالین



یک ماجرای خواندنی از زندگی دیکتاتورها
یک بار هیأتی از گرجستان برای ملاقات با استالین به موسکو آمده بود.بعد از جلسه استالین متوجه شد که پیپش گم شده و از رئیس کا.گ.ب خواست تا ببیند آیا کسی از هیأت گرجی پیپ او را برداشته یا نه.بعد از نیم ساعت ،استالین پیپ اش را در کشوی میزش پیدا کرد و از رییس کا.گ.ب خواست که هیأت گرجی را آزاد کند.رئیس کا.گ.ب گفت متاسفم رفیق ،تقریبا نصف هیأت اقرار کرده اند که پیپ را برداشته اند و بقیه هم موقع بازجویی مردند

ساحل و صدف

داستان کوتاه و آموزنده


مردي در کنار ساحل دورافتاده اي قدم مي‌زد. مردي را در فاصله دور مي بيند که مدام خم مي‌شود و چيزي را از روي زمين بر مي‌دارد و توي اقيانوس پرت مي‌کند. نزديک تر مي شود، مي‌بيند مردي بومي صدفهايي را که به ساحل مي­افتد در آب مي‌اندازد.

- صبح بخير رفيق، خيلي دلم مي­خواهد بدانم چه مي­کني؟

- اين صدفها را در داخل اقيانوس مي اندازم. الآن موقع مد درياست و اين صدف ها را به ساحل دريا آورده و اگر آنها را توي آب نيندازم از کمبود اکسيژن خواهند مرد.

- دوست من! حرف تو را مي فهمم ولي در اين ساحل هزاران صدف اين شکلي وجود دارد. تو که نمي‌تواني آنها را به آب برگرداني خيلي زياد هستند و تازه همين يک ساحل نيست. نمي بيني کار تو هيچ فرقي در اوضاع ايجاد نمي­کند؟

مرد بومي لبخندي زد و خم شد و دوباره صدفي برداشت و به داخل دريا انداخت و گفت:


"براي اين يکي اوضاع فرق کرد."

Tuesday, January 19, 2010

زبان بین المللی اسپرانتو آسانترین زبان دنیا



زبان بین‌المللی اِسپـِرانتو در سال ۱۸۸۷ (میلادی) (۱۲۶۶ خورشیدی) توسط نابغه لهستانی دکتر لودویک لازاروس زامنهوف ساخته شد. اسپرانتو به علت ساختار علمی و آسان خود مورد توجه متفکران و دانشمندان با ملیت‌های گوناگون قرار گرفته و به خاطر ویژگی‌های منحصر به فرد آن، سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل متحد (یونسکو) در سال ۱۹۵۴ (میلادی) به اتفاق آرا آن را به عنوان زبان بین المللی و بی‌طرف به رسمیت شناخت و آموزش اسپرانتو را به تمامی کشورهای عضو خود توصیه کرد. همچنین «یونسکو» در استقبال از صدمین سالگرد انتشار زبان اسپرانتو در سال ۱۹۸۶ (میلادی) (۱۳۶۵) در قطعنامه‌ای دیگر ضمن تأکید بر تصمیم قبلی خود، مراتب پشتیبانی خود را از آموزش و گسترش زبان بین‌المللی اسپرانتو در سراسر جهان ابراز داشته‌است .اسپرانتو، زبان ملی هیچ کشوری نیست و آموزش آن غرور فرهنگی هیچ ملتی را خدشه‌دار نساخته و باعث تحقیر ایشان نمی‌شود و بر همین اساس است که روز به روز در عرصه‌های مختلف بین‌المللی مورد استقبال و کاربرد بیشتر قرار می‌گیرد. هر سال صدها کنگره، کنفرانس، سمینار و نشست در زمینه‌های گوناگون به زبان اسپرانتو در کشورهای مختلف دنیا برگزار می‌شود، که از مهم‌ترین آنها کنگره بین‌المللی اسپرانتو (UK)، کنگره بین‌المللی جوانان اسپرانتودان (IJK)، کنگره جهانی پزشکان اسپرانتودان (IMEK) و... را می‌توان نام برد.سازمان جهانی اسپرانتو (UEA) به عنوان مشاور رسمی سازمان ملل متحد و یونسکو در ردیف سازمان‌های بی‌طرف بین‌المللی قرار دارد و شبکه نمایندگی آن با بیش از ۲۰۰۰ عضو در ۱۰۰ کشور جهان پاسخگوی هرگونه نیاز اطلاعاتی اسپرانتودانان در زمینه‌های گوناگون است. شبکه Pasporta Servo (خدمات گذرنامه‌ای) از جمله خدمات ویژه‌ای است که در جهان اسپرانتو وجود دارد، بدین معنی که اسپرانتودانان در سفر به کشورهای دیگر مورد پذیرایی کسانی که آمادگی خود را جهت پذیرش مهمان در کتابچه‌ای که هر سال منتشر می‌شود، ثبت نموده‌اند، قرار می‌گیرند و بدینسان هزینه‌های اقامت در هتل‌های گرانقیمت را متقبل نمی‌شوند، هم اکنون این شبکه در ۶۶ کشور جهان فعال است.انجمن‌های گوناگون و بین‌المللی اسپرانتو این امکان را به افراد می‌دهد که نیازهای اطلاعاتی خود را در کوتاه‌ترین زمان ممکن برآورده سازند. انجمن بین‌المللی پزشکان اسپرانتودان (UMEA)، انجمن بین‌المللی معلمان اسپرانتودان (ILEI)، انجمن علمی اسپرانتودانان (ISAE)، انجمن بین‌المللی روزنامه‌نگاران اسپرانتودان (TEĴA)، شبکه بین‌المللی ترجمه به‌وسیله اسپرانتو (ITRE)، انجمن نویسندگان اسپرانتو (EVA)، انجمن بین‌المللی مطالعات مذهبی و خداشناسی (ASISTI) و ... از جمله مراکزی هستند که اطلاعات تخصصی در اختیار علاقمندان قرار می‌دهند و نشریات تخصصی خود را به اسپرانتو در سطح جهان منتشر می‌کنند.انتشار صدها روزنامه، مجله، ماهنامه، فصلنامه، سالنامه، گاهنامه، کتابهای علمی، فنی، فرهنگی، هنری و ادبی به اسپرانتو جریان یکسویه انتقال اطلاعات در نظام کنونی بین‌الملل را متحول ساخته‌است و به همه اسپرانتودانان این امکان را می‌دهد که در شرایطی برابر از دستاوردهای علمی و فنی استفاده کنند. فرستنده‌های رادیویی بین‌المللی از بسیاری از کشورهای جهان مانند: چین، برزیل، کوبا، اتریش و ... بصورت روزانه و هفتگی به اسپرانتو برنامه پخش می‌کنند.حدود ۸۰٪ واژگان اسپرانتو از زبان‌های لاتین و بقیه آن را واژگانی از زبان‌های دیگر جهان مانند فارسی، عربی، ترکی، چینی و ... تشکیل می‌دهند. علت این امر پیدایش علوم و فنون جدید در کشورهای غربی است، که عموماً زبان‌های لاتینی دارند و برای نامیدن پدیده‌ها و یافته‌های جدید از ریشه‌های لاتینی استفاده کردند. اما برای بیان مفاهیم سنتی و فرهنگی خاص ملل دیگر، مانند ایرانیان، اعراب، ترک‌ها، چینی‌ها و ... اسپرانتو از واژگان زبان‌های ایشان بهره جسته‌است، مانند کلمه derviŝo(درویش) از زبان فارسی.اسپرانتو به لحاظ قدرت و غنای ادبی و علمی خود، در ترجمهٔ وفادار و نزدیک به اصل آثار گوناگون از توانائی ویژه‌ای برخوردار است. ترجمهٔ هزاران اثر ادبی و علمی مشهور جهان به زبان اسپرانتو - از جمله آثار حافظ، خیام، شکسپیر، گوته، تالکین، و ... - اثباتی قانع کننده بر این امر است. جدای از ادبیات ترجمه‌ای، اسپرانتو از ادبیات اصیل خود نیز بهره‌مند است. وجود هزاران شعر و کتاب ادبی و علمی که توسط نویسندگان اسپرانتوزبان در سراسر جهان نوشته و منتشر شده‌است، به خوبی گویای این پدیدهٔ جالب است. به عنوان مثال، ویلیام الد که نویسنده و شاعر توانایی در زبان اسپرانتو است، تاکنون چندین بار نامزد دریافت جایزهٔ ادبی نوبل شده‌است.

منبع:ویکیپدیا

برای آشنایی بیشتر و آموزش به این آدرس مراجعه کنید:




http://fa.lernu.net/index.php



استاد اعظم چینگ های Supremaster Ching hai






در این عصری که هر یک از ما بدنبال گرفتاریها و بر طرف کردن مشکلات و رسیدن به آرامش درونی هستیم.انسانهای اندکی هم هستند که با در طبق اخلاص گذاشتن جان و مال خود در پی این مسئله هستند که آسانترین و بهترین روش به آرامش رسیدن نه برای خود که برای همه ی جهانیان را کشف کنند. نمونه ی بی نظیر اینچنین انسانهائی خانم چینگ های میباشد او که بدون دریافت هیچ مزدی تلاش میکند و تنها مزدی که دریافت میکند تعهد نامه ایست که از پیروانش میگیرد تا آنها تعهد بدهند به قانونهای معنوی دروغ نگفتن دزدی نکردن ندیدن فیلمهای مهیج نداشتن روابط نامشروع نخوردن موادالکل دار و استعمال نکردن مواد مخدر آزار نرساندن به هیچ موجودی وانجام دادن مراقبه کوان یین عمل کنند. کوان یین مراقبه ای زیبا و بسیار قدرتمند میباشد که توسط استاد چینگ های به جهانیان عرضه شده و به قول استاد این سریعترین راه رسیدن به روشن بینیست. شرط اول وارد شدن به این گروه معنوی که به همه ی دینها تعلق دارد وپذیرفته شدن توسط استاد، گیاه خوار شدن است به طوریکه هیچ یک از موادی را که با کشتن هر موجودی برای خوردن وپوشش آماده میشود مصرف نکنید همه ی انواع گوشتها اعم ازچهار پایان پرندگان و حیوانات دریایی و تخم مرغ را نیز شامل میشود ممنوع است چون تخم مرغ میتواند به موجود زنده تبدیل شود.


استاد اعظم سوما چینگ های در 12 ماه می 1950 در ویتنام از یک ناتورپات مشهور(پزشکی که با طبیعت درمان می کند) از یک خانواده کاتولیک شده زاده شد. اما پایه های کیش بودا را از مادر بزرگ خود آموخت. زبان مادری او چینی است. در 18 سالگی در راستای آموختن دانش نخست به لندن و سپس به فرانسه و آلمان رفت. از این روی با بسیاری از زبانها آشنایی دارد و با زبان اسپانیایی و ایتالیایی نیز کمی آشنایی دارد. شاعر موسیقی دان و طراح جواهرات و پوشاک و نویسنده بیش از 15 کتاب و چند اثر مهم نقاشی در باره صلح جهانی است. پر فروش ترین کتاب او پرندگان در زندگی من است. او عاشق پرندگان و سگ هاست. هنگامیکه در صلیب سرخ کار می کرد با یک دانشمند آلمانی آشنا شد و با او ازدواج کرد و پس از دو سالگی زندگی خوب با رضایت شوهرش از او جدا شد و راه روشنگری در پیش گرفت. راه های مدیتیشن را آموخت و به این نتیجه رسید باید همگان را در شناختن توانایی های خودشان آگاه و کمک کند. او در کوههای هیمالیا پس از سالها کوشش و ریاضت و گیاهخواری و مدیتیشن روش کوآن یین را بنیان نهاد. این روش آشنایی با نور و صدای درون است. او در سرتاسر جهان درباره آسیب و زیانباری حوردن گوشت، گسترش صلح در جهان و پاسداری از طبیعت و محیط زیست در جهان سخنرانی می کند. دارای یک شبکه تلویزونی ماهواره ای به نام استاد اعظم است. چون از 1993 شهروند آمریکا شد توانست از غول رسانه ای آمریکا بهره جسته و پیروان بسیار زیادی در جهان پیدا کند. همه مردم جهان را آشکارا به سوی روش خود فرامی خواند . در شبکه تلویزونی اش با زیر نویس زبانهای زنده دنیا حتی فارسی پیروانش از او یک قدیس یاد می کنند و بر این باورند از سیمای او نور می تابد. او گفته است هر که روش او را به جای آورد با نیروهای درونش آشنا شده و به زندگی جاودانه پیوند می یابد. او آغاز آموزش های خود را در سکوت و بدون کلام به شاگردانش می آموزد. او بر این باور است که تنها باید درباره متبت های جهان سخن گفت و همه باید به مثبتهای جهان بیندیشند(همان امشاسپند ایرانیان باستان). او بر این باور است که سکوت درون که لبریز از خرد الهی است تنها صدای درون است. او معتقد است وقت زیادی برای نجات جهان نمانده است. در خبرهای ماهواره ای شبکه شخصی وی تنها درباره صلح و انسان دوستی خبر رسانی می شود. از مهمترین اصول روش او نخوردن گوشت است و آن را با قتل برابر می داند چون گوشت حاصل مرگ جانوری دیگر است. مراکز مدیتیشن او در 50 کشور جهان است. شعار او اینست: گیاهخوار باشید و پشتبان محیط زیست(زیست بوم) باشید!
بسیاری از روشهایی که او درباره نجات جهان پیشنهاد کرده است در سخنان زرتشت وجود دارد



برای آگاهی بیشتر به آدرس زیر مرجعه کنید:



http://www.suprememastertv.com/





Monday, January 18, 2010

عمو سبزی فروش

داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد:«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل می‌کردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان رابخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀ ‌مان کم است. گفت: اهمیت ندارد. ازبرخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل می‌کند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.چاره‌ای نداشتیم. همۀ ایرانی‌ها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما به ‌یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نیست که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم .. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمی‌دانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیم و بگوئیم همین سرود ملی ما است .. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند..اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ می‌دانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمی‌شد به ‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی]گفتم: بچه‌ها، عمو سبزی‌فروش را همه بلدید؟ گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزی‌فروش که سرود نمی‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم: «عمو سبزی‌فروش . . ... بله. سبزی کم‌فروش . . . بله.سبزی خوب داری؟ . .. . بله» فریاد شادی از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر می‌خواندیم. همۀ شعر را نمی‌دانستیم. با توافق هم‌دیگر،«سرود ملی» به این‌صورت تدوین شد:عمو سبزی‌فروش! . . . بله سبزی کم‌فروش! . ... .. .. بله سبزی خوب داری؟ . . بله خیلی خوب داری؟ .. . . بله عمو سبزی‌فروش! . . . بله سیب کالک داری؟ .. . . بله زال‌زالک داری؟ . . . . . بله سبزیت باریکه؟ .. . . . . بله شبهات تاریکه؟ .... . . . . بله عمو سبزی‌فروش! . . . بله…این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یک‌شکل و یک‌رنگ ازمقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزی‌فروش» خوانان رژه رفتیم. پشت سر مادانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و«بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوری که صدای «بله» در استادیوم طنین‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خیرگذشت.»فصلنامۀ «ره‌ آورد» شمارۀ 35، صفحۀ

تست هوش ورودی دانشگاه ایرلند












از کره گی دم نداشتن از کتاب کوچه احمد شاملو

... مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده .

مساعدت را ( براي كومك كردن ) دست در دُم خر زده قُوَت كرد( زور زد ) .

دُم از جاي كنده آمد .

فغان از صاحب خر برخاست كه " تاوان بده !"

مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد ، بن بست يافت . خود را به خانه يي

درافکند . زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار

حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هياهو و آواز در بترسيد ، بار بگذاشت (

سِقط كرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نيز با صاحب خر هم آواز شد .

مردِ

گريزان بر بام خانه دويد . راهي نيافت ، از بام به كوچه يي فروجست كه در

آن طبيبي خانه داشت . مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايه ی

ديوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد ، چنان كه بيمار در

جاي بمُرد . پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست !

مَرد ، همچنان گريزان ، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و

بر زمينش افکند . پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد . او نيز نالان

و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست !

مرد گريزان ، به ستوه از اين همه، خود را به خانه ی

قاضي افکند كه " دخيلم! " . مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده

بود . چون رازش فاش ديد ، چاره ی رسوايي را در جانبداري از او يافت : و

چون از حال و حكايت او آگاه شد ، مدعيان را به درون خواند .

نخست از يهودي پرسيد .

گفت : اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است . قصاص طلب ميكنم .

قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست . بايد آن چشم ديگرت را

نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند !

و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد ، به پنجاه دينار جريمه

محكومش كرد !

جوانِ پدر مرده را پيش خواند .

گفت : اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد ،

هلاكش كرده است . به طلب قصاص او آمده ام .

قاضي گفت : پدرت بيمار بوده است ، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص

سالم است . حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان

ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي ، چنان كه يك نيمه ی جانش را بستاني !

و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود ، به تأديه ی سي دينار جريمه ی

شكايت بيمورد محكوم كرد !

چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود ، گفت : قصاص

شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد . حالي ميتوان آن

زن را به حلال در فراش ( عقد

ازدواج ) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند . طلاق را آماده باش !

مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد ، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به

جانب در دويد .

قاضي آواز داد : هي ! بايست كه اكنون نوبت توست !

صاحب خر همچنان كه ميدود فرياد كرد : مرا شكايتي نيست . محكم كاري را ،

به آوردن مرداني ميروم كه شهادت دهند خر مرا از کره گي دُم نبوده است

جواب یک دانشجوی دانشگاه واشنگتن به یک سوال امتحان شیمی

میگویند جواب یک دانشجوی دانشگاه واشینگتن به یک سؤال امتحان شیمی آنچنان جامع و کامل بوده که توسط پروفسورش در شبکه ی جهانی اینترنت پخش شده و دست به دست میگرده که خوندنش سرگرم‌کننده است . پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفع‌کنندهء گرما) است یا اندوترم (جذب‌کننده ی گرما)؟ اکثر دانشجویان برای ارائهء پاسخ خود به قانون بویل-ماریوت متوسل شده بودند که می‌گوید حجم مقدار معینی از هر گاز در دمای ثابت، به طور معکوس با فشاری که بر آن گاز وارد می‌شود متناسب است. یا به عبارت ساده‌تر در یک سیستم بسته، حجم و فشار گازها با هم رابطهء مستقیم دارند . اما یکی از آنها چنین نوشت : اول باید بفهمیم که حجم جهنم چگونه در اثر گذشت زمان تغییر می‌کند. برای این کار احتیاج به تعداد ارواحی داریم که به جهنم فرستاده می‌شوند. گمان کنم همه قبول داشته باشیم که یک روح وقتی وارد جهنم شد، آن را دوباره ترک نمی‌کند . پس روشن است که تعداد ارواحی که جهنم را ترک می‌کنند برابر است با صفر . برای مشخص کردن تعداد ارواحی که به جهنم فرستاده می‌شوند، نگاهی به انواع و اقسام ادیان رایج در جهان می‌کنیم. بعضی از این ادیان می‌گویند اگر کسی از پیروان آنها نباشد، به جهنم می‌رود. از آن جایی که بیشتر از یک مذهب چنین عقیده‌ای را ترویج می‌کند، و هیچکس به بیشتر از یک مذهب باور ندارد، می‌توان استنباط کرد که همهء ارواح به جهنم فرستاده می‌شوند . با در نظر گرفتن آمار تولد نوزادان و مرگ و میر مردم در جهان متوجه می‌شویم که تعداد ارواح در جهنم مرتب بیشتر می‌شود. حالا می‌توانیم تغییر حجم در جهنم را بررسی کنیم: طبق قانون بویل-ماریوت باید تحت فشار و دمای ثابت با ورود هر روح به جهنم حجم آن افزایش بیابد. اینجا دو موقعیت ممکن وجود دارد : ۱) اگر جهنم آهسته‌تر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج بالا خواهند رفت تا جهنم منفجر شود . ۲ ) اگر جهنم سریعتر از ورود ارواح به آن منبسط شود، دما و فشار به تدریج پایین خواهند آمد تا جهنم یخ بزند . اما راه‌حل نهایی را می‌توان در گفته همکلاسیم « ترزا » پیدا کرد که می‌گوید: «مگه جهنم یخ بزنه که با تو ازدواج کنم!» از آن جایی که تا امروز این افتخار نصیب من نشده است (و احتمالاً هرگز نخواهد شد)، نظریهء شمارهء ۲ اشتباه است: جهنم هرگز یخ نخواهد زد و اگزوترم است . تنها جوابی که نمرهء کامل را دریافت کرد، همین بود.

و چنین گفت کوروش بزرگ

از پارس برآمدم.از پارسوماش.این گفته من است.کورش پسر ماندانا و کمبوجیه.من کورش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان ملال نرود.زیرا ملال مردمان ملال من است و شادمانی مردمان شادمانی من.بگذارید هرکس به آیین خویش باشد. زنان را گرامی بدارید.فرودستان را دریابید.و هرکس به تکلم قبیله خویش سخن گوید.گسستن زنجیر ها آرزوی من است.ما شب و شقاوت را خواهیم زدود ،زندگی را ستایش خواهیم کرد.تا هست سرزمین من آسمانی باد.که در او رود ها ی بسیاری جاری است.ما دامنه ها و دشت هایی داریم دریا وار.سحرآمیز ،سرسبز و برکت خیز.و شما راگفتم این بهشت بی گزند را گرامی بدارید.سرزمین من توان شکفتنش بسیار است.سرزمین من ، مادر من است.تا هست خنده شادی خیز کودکان خوش باد ،تا هست شهریاری بانوان و آواز خنیاگران خوش باد.تا هست رودها بسیار تر و بسیارتر باد.از اندوه و عزا به دور باد سرزمین من.تا هست هرگز دلتنگی به دیدارتان نیاید.تا هست اندوه آدمیان مرده با د .به یادتان می آورم بهترین ارمغان آدمی آزادی ست. باشد که تا هست از خان و مان ملتم عطر و ترانه برخیزد.مردمان ما شایسته آرامش وآزادی اند،مردمان ما شایسته شادمانی و ترانه اند.،مردمان ما شایسته عدالت و علاقه اند ، دودمانتان در آرامش ، زندگی هاتان دراز ، و آینده تان روشن تر از امروز باد، این آرزوی من است منبع: برگزیده ای از سخنان کورش بزرگ در منشورهای پارسوماش ،شوشیانا و پرشیا


Friday, January 2, 2009

جملات بزرگان 6

هرگاه تردید کنی شکست خواهی خورد زیرا قهرمان دو دل وجود ندارد-ناپلئون

همیشه سعی کن چیزی را که دوست داری بدست آوری وگرنه مجبور می شوی چیزی را که به دست می آوری دوست داشته باشی-شکسپیر

جملات بزرگان 5 - نلسون ماندلا

هر روز صبح در جنگل آهوئي از خواب بيدار ميشود که ميداند بايد از شير تندتر بدود تا طعمه او نگردد ، و شيري که ميداند بايد از آهوئي تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نيست که شير باشي يا آهو ، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دويدن باش

فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران،زلال که باشی آسمان در توست

گذشته را بی هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حال را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو،ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز،شک هایت را باور مکن و هیچگاه به باورهایت شک مکن،زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید چگونه زندگی کنید

Thursday, January 1, 2009

تست توانایی مدیریت


کوئیز زیر از چهار سؤال تشکیل شده که به شما خواهد گفت آیا برای این که یک مدیر حرفه ای باشید، شایستگی لازم را دارید یا نه. سؤال ها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و بعد پاسخ ها را که به رنگ روشن هستند را بخوانید.
1- از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را انجام می دهید؟
درب یخچال را باز می کنیم. زرافه را داخل یخچال می گذاریم و سپس درب آن را می بندیم. هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا شما از آن دسته افرادی هستید که تمایل دارند مسائل ساده را خیلی پیچیده ببینند یا خیر!
2- حال از شما خواسته شده یک فیل را در یخچال قرار دهید. چه می کنید؟
آیا پاسخ شما این است که درب یخچال را باز می کنیم و فیل را در یخچال می گذاریم و درب آن را می بندیم؟نه! این درست نیست!پاسخ صحیح این است که درب یخچال را باز می کنیم. زرافه را از یخچال خارج می کنیم. فیل را در یخچال می گذاریم و درب آن را می بندیم. این سؤال برای این است که مشخص شود آیا شما به نتایج کار های قبلی خود و تأثیر آن بر تصمیم گیری های بعدی تان فکر می
کنید یا خیر.
3- شیرشاه یک کنفرانس برای حیوانات جنگل ترتیب داده است که به جز یک حیوان، همگی حیوانات در آن حضور دارند. آن یک حیوان غایب کیست؟

اگر پاسخ داده اید که اسکار برادر کوچک شیرشاه حیوان غایب استText Color باز هم اشتباه کرده اید. یادتان رفته که فیل الان در یخچال است؟ پس حیوان غایب این جلسه باید فیل باشد! هدف از این سؤال این است که حافظه شما در به خاطر سپردن اطلاعات سنجیده شود.اگر تا
این جا به سؤالات پاسخ درست نداده اید نگران نباشید. هنوز یک سؤال دیگر مانده است.
4- باید از یک رودخانه عبور کنید که محل سکونت کروکودیل هاست. شما قایق ندارید. چه می کنید؟
خیلی ساده است! به داخل رودخانه پریده و با شنا کردن از آن عبور می کنید. کروکودیل ها؟ آن ها الان در جلسه ای هستند که شیرشاه ترتیب داده! هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا از اشتباه های قبلی خود درس می گیرید که دوباره آن ها را تکرار نکنید یا خیر!


مهم ترین سوالات جامعه ایرانی


اجتماعی

کی عاشق کی شده؟
کی مراسم می گیرن؟
مهریه­اش چقدر بود؟
جهیزیه اش چیا بود؟
آیا حامله است؟
چی زائیده؟




هنری


کی با کی نسبت داره؟
کی چقدر می گیره؟
کی قراره با کی ازدواج کنه؟
کی با کی به هم زده؟
کی کجا رقصیده؟



اداری

کی چقدر می گیره
کی قراره مدیر بشه؟
کی با مدیر نسبت داره؟
کی با مدیر به هم زده؟
کی قراره ازدواج کنه ؟




مراسم عروسی

کی چی پوشیده؟
کی چی خریده؟
کی چی مالیده
کی با چی آمده؟
کی بخاطر کی نیومده؟



بعد از مراسم

کی چی پوشیده بود؟
کی چی آورده بود؟
کی چرا نیومده بود؟
کی بدون دعوت آمده بود؟
کی بود که چیز مناسبی نپوشیده بود؟



ترکیبی


کی، کجا و با کی نسبت داشت که حالا داره چقدر می گیره؟

کی عاشق کی بود که حالا چرا بره با یه، کی دیگه ازدواج کنه؟

کی از کجا آورد که تونسته چی بخره؟

کی با کی به هم زده که با کی خوب شده؟

کی با کی کجا رقصیده بودن که چرا چیز مناسبی نپوشیده بودن؟

iran-iran-yahoogroups منبع

آيا ميدانستيد؟

آیا می‌دانستید در شیلی منطقه ای صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است.
آیا می‌دانستید هر 50 ثانیه یک نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا می شود؟
آیا می‌دانستید وزن اسکلت انسان بالغ بر سیزده تا پانزده کیلوگرم است؟
آیا می‌دانستید خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می‌ایستد حدود سه متر است؟آیا می‌دانستید زرافه میتواند با زبانش گوشهایش را تمیز کند؟آیا می‌دانستید خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که می‌توانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند؟آیا می‌دانستید اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها هفتاد متر اضافه میشود و در این صورت یک چهارم خشکیهای کره زمین زیر آب می رود؟آیا می‌دانستید کبد تنها عضو داخلی بدن است که اگر با عمل جراحی قسمتی از آن برداشته شود دوباره رشد می کند؟آیا می‌دانستید میزان انرژی که خورشید در یک ثانیه تولید میکند، برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان به مدت یک میلیون سال کافی است؟آیا می‌دانستید هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچ گاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند؟آیا می‌دانستید اگر در یک سال هیچ یک از نسلهای یک جفت مگس نر و ماده از بین نروند، حجم مگسهای متولد شده با حجم کره زمین برابر میشود؟آیا می‌دانستید رودی در کامبوج شش ماه سال از شمال به جنوب و شش ماه دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد؟آیا می‌دانستید سریع ترین عضله بدن انسان زبان است؟آیا می‌دانستید شبکه چشم 135 میلیون سلول احساس دارد که مسوولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد؟آیا می‌دانستید: بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد؟

Saturday, October 13, 2007

استادان ارجمند

در اين نوشته قصد دارم از استادان خود ياد كنم ،شايد با اين يادآوري اندكي از حقي كه بر گردن من دارند را بجا آورم
در دورة كارشناسي استادان مختلفي داشتم كه به سه نفر از آنان بسيار علاقه مند بودم .نخست دكتر محمد حسين همافر:ايشان بعدها سمت هاي مختلفي از جمله رياست مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را بر عهده گرفتند.دوم استاد ارزشمندي به نام منصور سيفي كه انسان محقق و فرهيخته اي مي باشند،آخرين مطلبي كه از ايشان سراغ دارم دو مقاله ارائه شده توسط ايشان در سمينارهاي مختلف است از جمله: بانک پذیری زنان روستایی در ایران-تجربه بانک كشاورزي وهمچنين شناسايي سطوح نيازها وعوامل موثربررضايت مشتريان:پيش نيازي براي اصلاحات ساختاري درنظام بانکي كه در آدرس هاي زير اطلاعات آن موجود است
http://dbase.irandoc.ac.ir/00702/00702800.htm
http://dbase.irandoc.ac.ir/00642/00642614.htm
سومين استاد گرامي من در دوره كارشناسي جناب آقاي جلال غلامحسين پور است كه ايشان اخيرا كتابي با عنوان
جامعه شناسي خانواده و ازدواج در ايلات وعشاير مطالعه ي موردي ايل قشقايي -انتشارات ايلاف شيراز1386 منتشر كرده اند
در دوره كارشناسي ارشد نيز استادان بسيار خوبي داشتم از جمله دكتر مجتبي شاهنوشي كه اخيرا كتابي با عنوان جامعه شناسي دموكراسي و استبداد-مقدمه اي بر جامعه شناسي سياسي -انتشارات فصل نو تهران 1386 منتشر كرده اند-دكتر منصور حقيقتيان استاد محقق و گرامي -دكتر نصرالله پورافكاري نويسنده كتاب جامعه شناسي عوام -براي اطلاعات بيشتر در مورد ايشان به آدرس زير مراجعه كنيد
http://ltr.ui.ac.ir/PourAfkari/F-Nasrollah_PoorAfkari.htm
استاد ديگر من جناب آقاي دكتر احمد رضا يلمه ها بودند كه رشته ايشان ادبيات فارسي است و به دليل اينكه پايان نامه ارشد من
جامعه شناسي ادبيات (شعر) جنگ بود ايشان اين افتخار را به من داده و استادي مشاورپايان نامه را پذيرفتند
ايشان اثار و تحقيقات مختلفي دارند از جمله کتاب از آفاق ادب فارسی و تصحیح دیوان ادیب صابر ترمذی و مقالات ماهنامه كيهان فرهنگي > شماره 143 > طلوع و غروب در شاهنامه فردوسی و
در کمند نقد
كتاب ماه ادبیات و فلسفه > بهمن و اسفند 1384 و فروردین 1385 - شماره 100و101و102
و چندين اثر تحقيقي ديگر
و بالاخره استاد راهنماي پايان نامه ام جناب آقاي دكتر فريدون وحيدا كه استادي والا مقام و ارجمند و گرامي براي من مي باشند
براي اطلاعات بيشتر در مورد ايشان به آدرس زير مراجعه كنيد
http://ltr.ui.ac.ir/Vahida/F-Fereidoun_Vahida.htm

comments لطفا بر کلمه انگلیسی در زیر کلیک کرده و نظر دهید

Sunday, May 27, 2007

جملات بزرگان 1 - دکتر علی شریعتی

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است


اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است


وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم


گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


خدایا رحمتی كن تا ایمان برایم نان و نام نیاورد. قوتی بخش تا نانم، حتی نامم را در خطر ایمان بگذارم


حسين بيشتر از آب تشنه ى لبيك بود ،اما افسوس كه به جاي افكارش ،زخم هاي تن او را نشانمان دادند و بزركترين درد او را بي آبي معرفي كردند


خدایا به من زیستنی عطا کن که درلحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم


شبها را به بيداري بگذرانيم كه سالها به اجبار خواهيم خفت


به "پذيرفتن آنچه که پذيرفتني نيست" مؤمن شدن، عين خريت است


در عجبم از مردمي كه خود زير شلاق ظلم و ستم زندگي مي كنند و بر حسيني ميگريند كه آزادانه زيست

Saturday, May 26, 2007

جملات بزرگان 2 - زرتشت

پيكار من تنها با تاريكيست و براي نبرد با تاريكي،شمشير نمي كشم،چراغ مي افروزم


خورشيدباش تااگرخواستى به كسى نتابى نتوانى

Friday, May 25, 2007

جملات بزرگان 3 - کورش کبیر

خدايا دستانم خاليست ودلم غرق در آرزو،يا با قدرت بي كرانت دستانم را تواناساز،يادلم رااز آرزوهاي دست نيافتني خالي كن


دستهايي كه كمك ميكنند مقدس ترازلبهاييست كه دعاميكنند

Thursday, May 24, 2007

جملات بزرگان 4 - امام علی ابن ابیطالب

روزگار دو روز است ، روزي براي تو و روزي عليه تو پس در آنروزي که براي توست تند روي مکن ودر آن روزي که عليه توست بردبار باش

در فتنه هاي زمانه همچون شتربچه اي باش كه نه پشتي براي سوار شدن دارد و نه پستاني براي دوشيدن

مردمان بی همت وترسو ازخوف سختی همیشه درخواری زندگی میکنند

براي انسان دو فضيلت موجود است، عقل و فهم ، با عقل سود مي برد و با فهم سود مي رساند